Posts

میلیاردها سال قبل

 داشتم فکر میکردم که ناسا عکس ۱۳ میلیاردسال  قبل رو گرفته، البته عکس نورهای آن زمان را، این یعنی چی واقعا؟  یعنی ممکنه عکس ما رو هم آیندگان ثبت کنن؟!  البته که عکس نور و رد پای نوری ما رو، پس در اصل که جهان در سیاهی مطلق هست، و این نورهای ثبت شده‌ی رد پای مخلوقات جهان است و ترکیبی از ما و سایر مخلوقات که به زیبایی جهان می‌رسد.  مثلا دیروز که از سر کار به خانه میرفتم هوا به شدت گرم بود و یک دختر چشم قشنگ پشت چراغ قرمز چسبید به شیشه ماشین و اصرار کرد شیشه را پایین بدهم و از او دستمال حوله‌ای بخرم، من اما هیچ حوصله نداشتم و تصمیم گرفتم حتی او را نگاه نکنم، اما مثل همیشه نتونستم و شیشه رو دادم پایین پول زیادی پیشم نبود و دستمال هم نمیخواستم. یه اسکناس ده تومنی داشتم، دادم بهش و گفتم چقدر چشمات خوشگله، لحن ناراحت و چهره خستش ناگهان عوض شد و با لبخندی به پهنای صورت قشنگش گفت خانم شما که خیلی خوشگل‌تری… و هر دو به هم لبخند زدیم و تمام.  اون لحظه گذشت ولی رد پای من و اون دختر زیبای دست فروش و اون لبخندها برای همیشه ثبت شد و شاید چند میلیارد سال بعد یکی نگاهش کنه،😊...

دمل چرکین زندگی

 . ممکنه که هر کدوم از ما تو زندگیمون دچار یک بیماری سخت بشیم،  یک دمل چرکین یا یک تومور بدخیم.  یا دچار یک بیماری لاعلاج بشیم که بهمون بگن چند روز یا چند ماه بیشتر عمر نمی‌کنیم.  هیچ اهمیتی نداره فقط کافیه که آگاه باشیم که ما از هر انرژی و از هر بیماری و ناراحتی قویتریم  و میتونیم ازش رد بشیم،  قطعا موفق خواهیم شد، اگه یه دمل چرکین زشت یا یک دوره بیماری سخت تو زندگیتونه، یا وارد یک برهه شدین که فکر میکنین خیلی وحشتناکه، مطمئن باشین کافیه اراده کنین و ازش رد بشین، حتما موفق میشین فقط کافیه دستکاریش نکنید و باهاش مدارا کنید حتما ازش رد میشین

زنان خاورمیانه

 . ما زنان خاور میانه با من از قدرت و استقامت سخن نگویید من دانه ای ریز و شکننده بودم که در زیر خروار خروار درد و رنج و محرومیت و محدودیت، مدفون بود.  دختری که مهر مادر نداشت، مادرم دخترانش را دوست نداشت، مادری که خود زن بود و زن را بی ارزش و ناچیز میدانست.  من با تمام زنهای دیگر خاورمیانه هم درد بودم و هستم ولی دردی مضاعف نیز گلویم را می‌فشرد،  تمام زنها زمان درد و رنجشان مادری داشتند که به او پناه ببرند، تمام جانوران و پرنده‌ها و خزنده ها و حتی تمام موجودات وحشی، در این هستی، مادر دارند، من و پنج خواهر دیگرم اما محروم بودیم. حال درد شرع و قوانین خفقان اسلامی برای زنان را به‌اضافه‌ی سلطه‌ی مردهاو  مالکیت برادر و پدر  و فشارو محرومیت و رنج و درد لاعلاج بی مادری را  بر دوش یک دختر بچه نحیف بگذارید، و در نهایت بی پناهی و ناآگاهی، بدون آنکه این دخترک بیچاره روحش خبر داشته باشد جرمش چیست، محکوم به ازدواج قبل از سن بلوغ و اطاعت از شوهر و مادرشوهر و رنجهای بیشمار زندگی مشترک کنید و اورا وادارید که مطیع و ساکت و نجیب باشد، دختری که  از شوهرش بخاطر زیربار...

دختر ایران

  روسریت را سفت ببند لباسهایت پوشیده باشد ارایش نکن اگر راه دارد زیبا هم نباش دخترک پنهان کن خویش را اینجا ایران است در دانشگاه هزاران خواستگار داری ولی تنها خواستگار یک شبند در خیابان هزاران راننده ی شخصی داری امامقصد همه مکان خالیست و بس! کمی که فکر کنی لرزه بر بدنت مینشیند دخترک اینجا چشمها گرسنه تر از معده هاست  سیراب شدن چشمها خیال باطل است! از دید مردم اینجا اگر زشت باشی هرزه ای اگر زیبا باشی فاحشه ای اگر اجتماعی برخورد کنی میگویند خراب است  اگر سرد باشی میگویند قیمتش بالاست دخترک اینجا زن بودن دل شیر میخواهد اینجا باید مرد باشی تا بخواهی زن باشی

تولد آگاهی

  به من نگاه می کنم. به رها. به تمام من. که چطور روزهای تلخ بدون آگاهی والدینم باعث ویرانی من شد. هیچ وقت نخواستم نقش قربانی رو ایفا کنم، اما در چهل سالگی، وقتی چشم باز کردم و تلاش می کنم که خودم رو بشناسم و معنایی برای خودم بسازم، جز بازگشت به گذشته و کنکاش در جزییات زندگی پر درد و رنجم راهی ندارم. از هر راهی عبور می کنم به والدینم می رسم. به اونهایی که هیچ درکی از متولد شدن یک انسان نداشتند، تولد همه خواهر و برادرانم و من، فقط رفع حاجت یک مرد بود و سرکوب شدن احساس یک زن. و تکرار این چرخه، نسل به نسل. و نتیجه ی اون مادران و پدرانی ناآگاه و فرزندانی اینچنین. روزهای دردناکی که از سرم گذشت، عشقی که تجربه نشد. احساساتی که سرکوب شد. و رهایی که اکنون ساخته شده. رها و تمام رهاهای  غمگین و تنها که علی رغم تمام تلاششان برای قربانی نبودن، قربانی عدم آگاهی و نادانی والدینی و «بیش‌تر مردانی» که از نسل های گذشته تا به امروز زیسته اند، شده اند. و امروز بعد از ۳۹ سال رنج، با اندکی آگاهی که به سختی پیدا کرده است، برای تغییر تلاش می کند. ۳۹ سال در قعر تاریکی زیستن، چشمانش را ک...

زنان ایران

  ما زنان ايران خسته تاريخيم   چه شبها که از ترس آویزان شدن  از یک تار موی شعله ور در جهنم،خواب بر کودکیهایمان حرام شد! و کوچه های بلوغ را تند تند دویدیم! آرزو! آرزویمان پسر بودن بود! تا ما با دوچرخه به مدرسه برویم، تا حق داشته باشیم بخندیم با صدای بلند، بدویم وبازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پایمان بپیچد و زمین بخوریم! تا حق داشته باشیم کودکی کنیم! هرچه زنانگی ما زشت تر ومردانگی مردها جذاب تر، ما دختران زنانگی های ممنوعه ایم، ما وزن حجاب را خوب میفهمیم ، ما کف زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست! وقتی توی ماشین عروس نشستیم ، در حالیکه هنوز گمان میکردیم فقط باید غذاهای خوشمزه بپزیم و خانه تمیز کنیم و از کودکانی که خدا در شکممان بار میزند نگهداری کنیم و دیگر هیچ! به ما آموختند که چگونه شکم مردانمان را سیرکنیم، کسی نگفت چشمانشان هم گرسنه است، ما باختیم ، روزهای عاشقیمان را باختیم ، طراوت جوانی مان را باختیم ، ما نسل زنان خسته ایم  خسته از تکلیفایی که روی دوشمان سنگینی می کند، خسته از محارمی که هرگز محرم رازهای دلمان نشدند، خسته از ترس هایی که در م...

کوتوله‌های غمگین

Image
برای رومیناهای سرزمینم سرزمین ما سرزمین کوتوله‌های غمگین است، طی هزاران سال پیش، با ورود دین به این سرزمین زیبا، مردم کم‌کم به کوتوله تبدیل شدند، هر کس به نفع خود دیگری را لگدمال کرد و بالا رفت. اینجا جان‌ها کم‌ترین ارزش را دارند. انسانیت در قعر تاریکی مدفون شده است. هر کسی به نفع خویش دیگری را نردبان خود کرده و با چشمان کور و ذهن الوده به سم مهلک تعصب و غیرت، بالا می‌رود.  جامعه‌ای ناآگاه، بدون مطالعه با احساسات اغراق شده و پیروی کورکورانه از باورهای پوسیده‌ی هزاران سال پیش اعراب، جامه میدرند و سینه چاک می‌کنند که هان ما پیرو دین برحقیم و  خدا زن را از دنده چپ مرد برای آرامش او آفرید، پس مرد مالک زن و صاحب اوست.!  این روزها که بحث مردسالاری و مطالبه حقوق زنان و کودکان داغ است، کمی آشوب و ویرانی ذهن‌های مغشوش پرهیاهو و افسارگسیخته‌مان را نگاه کنیم، به راستی منشا این حجم از نادانی و ناآگاهی کجاست؟  این سم مهلک، این حجم از  آشوب و فغان برای  مالکیت و تعصب و کشتن از کجا سرچشمه می‌گیرد؟! تا زمانی که ندانیم این حجم از نادانی و ناآگاهی چگونه بر جان و ذهن مردان و ...